فیک شوگا [ میکاپ ارتیست ] پارت 6
[ میکاپ ارتیست ]
پارت 6
از زبان یونا )
شوکه شده بودم ... خودمو عقب کشیدم ...
- چیکاااار میکنی ؟
از رو صندلیش بلند شد و منو کوبوند به دیوار و لبمو گاز گرفت انقد محکم فشار میداد که لبم پاره شدم دهنم پر خون شد ...
¥ جرعت داری دفعه دیگه با کای یا هر پسر دیگه ای لاس بزن ... اونموقع من میدونمو تو !
و از اتاق رفت بیرون ... لبم بدجوری کبود و پاره شده بود؛ دستمو جلو دهنم گرفتم و رفتم تو دستشویی و دهنم شستم ، فقط گریه میکردم ...
- خدایا من که کاری باهاش نداشتم
فقط اشک میریختم ، یه ماسک زدم و رفتم طبقه بالا رفتم پیش اجومای رئیس ...
- ببخشید من یه مشکلی دارم !
$ جانم چی شده عزیزم ؟
ماسکمو در اوردم و به لبم اشاره کردم
$ عی وای کار کیه ؟
- شو..گا
با شنیدن اسم شوگا انگار کلن رنگش پرید ...
$ ببخشید عزیزم من نمیتونم کاری کنم ؛ تو هم بهتره بیخیالش شی !
اشکام سر ازیر شد
- چراااا ؟!
- من امنیت ندارم اونموقع میگی بیخیال شم ؟
$ کاری از دست من بر نمیاد
رفتم دفتر مدیریت و ماجرا رو براشون گفتم اما مدیر فقط یه پاکت پول دستم داد و ازم خاست ساکت بشم منم پاکتو پرت کردم تو اتاقو با اشک اومدم بیرون ...
سوزی پرید جلوم :
/ یا یونا چی شده داری گریه میکنی ؟
ترسیدم به سوزی و ریل بگم ! دلم نمیخاست اونا هن درگیر بشن...
- هیچی ففط دلم درد میکنه !
/ پس زود باش برو خونه من اجازتو میگیرم
خداحافظی کردم و رفتم خونه تمام شبو خابم نبرد فردا صبحش لبم خوب شده بود پاشدم و با سوزی رفتیم کمپانی دوباره پسرا نشسته بودن ... اجومای رئیس گفت :
$ سریع باشید ایدلتون رو انتخاب کنید ...
با یاداوری دیروز که چیکار کرد دیگه جرعت نکردن سر میز بقیه برم ؛ رفتم سر میز یونگی ... سرش تو گوشیش بود ؛ دستمو ژل زدم و توی موهاش کشیدم واقعا نرم بود ، خاک تو سرمممم وای من چرا انقد تباهممم !
اومدم برم سمت کشو که شوگا پشت پام کرد و پرت شدم تو بغلش جوری که انگار رو پاهاش نشسته بودم ...
- یاااا دیوونه شدی ؟! نزدیک بود با مغز برم زمیننن
پوزخندی زد و گفت :
¥فعلا که اینجایی !
به خودم اومدم و سریع از رو پاش بلند شدم نمیدونم چرا قلبم تند تند میزد ، احتملا از ترس بود ...
میکاپ پسرا تموم شد و رفتن و میکاپ ارتیستام رفتن کافه استراحت منم یهو یادم به عکسای تو کشو اومد... در کشو رو باز کردم عکسا نبود !مات و مبهوت به کشوی خالی نگاه میکردم که یهو یکی گفت : دنبال چیزی میگردی ؟!
برگشتم یونگی بود ...
- ع..عم ن.ن..نه
¥ حالا چرا لکنت گرفتی ؟
- هیچ..ی
شوگا با قدم های محکم اومد سمتم و دستاشو زیر کمو و زانوهام گذاشت و بلندم کرد و منو از اتاق برد بیرون ...
- یاااا منو بزار زمین
¥ به همین خیال باش
کارکنای کمپانی همیطوری مات و مبهوت ما رو نگاه میکردن اروم دم گوشش گفتم
- یونگی اینا دارن مارو نگاه میکنن بزارم زمینننن
¥ خو نگا کنن که چی ؟
از همون پله که به رختکن و استج میخورد به سمت بالا رفت و بعد سوار اسانسور شدیم رسیدیم به یه در گذاشتم زمین و درو باز کرد ... پشت بوم بود !
- واااااو خیلی قشنگه
یونگی که کنارم وایساده بود
¥ از اینجا پرتت کنم پائین بازم قشنگه ؟!
- یا اینجا حداقل 20 طبقستتت چیش قشنگه ؟!
اومد سمت و دوباره بغلم کرد و برد سمت لبه پشت بوم
¥ ولی من میخام پرتت کنم پائین !
- جییییییغ وایی نه تو رو خداااا
داستامو محکم دور گردنش قفل کردم ...
- منو ننداااز
که دیدم زده زیر خنده
تا اومدم بپرسم چیه ؛ لباشو رو لبام گذاشت ... مات و مبهوت نگاش میکردم که لبامو بین لباش گرفته بود بعد از چند دقیقه نفسش بند اومد ...
¥ ولی طعمش عالی بود
- بدبختتت منحرففف
¥ نگو بازم میخای ؟!
- نههه ولم کن
گداشتم رو زمین ؛ قلبم تند میزد که انگار الان بیاد تو دهنم دویدم سمت در مشت و بوم و رفتم پایین ...
رفتم پیش سوزی که یهو گفت :
/ ی...یونا
- هم چیزی شده ؟
/ لب..ت
نگاهی تو اینه کردم ...
- لعنت بهتتت شوگا لبم کبود شد
که یهو سوزی چشماش گرد شد :
/ شوگااااا ؟
- صب کن ، باور کن میخاستم بهت بگم
/ چیوووو
- فک کنم شوگا منو دوست داره ، شایدم هوسه نمیدونمم
/ وای دختر گور خودتو کندی ولی من در این مورد نظری نمیدم ...
ماسکم و زدم و بی توجه به حرفش از کمپانی زدم بیرون هوا عالی بود ؛ به امید اینکه از فکر شوگا در بیام تو سئول قدم میزدم ولی بخوش ک شانس هر جا میرفتم پوستر پسرا بود :/
حتما لایک شه
پارت 6
از زبان یونا )
شوکه شده بودم ... خودمو عقب کشیدم ...
- چیکاااار میکنی ؟
از رو صندلیش بلند شد و منو کوبوند به دیوار و لبمو گاز گرفت انقد محکم فشار میداد که لبم پاره شدم دهنم پر خون شد ...
¥ جرعت داری دفعه دیگه با کای یا هر پسر دیگه ای لاس بزن ... اونموقع من میدونمو تو !
و از اتاق رفت بیرون ... لبم بدجوری کبود و پاره شده بود؛ دستمو جلو دهنم گرفتم و رفتم تو دستشویی و دهنم شستم ، فقط گریه میکردم ...
- خدایا من که کاری باهاش نداشتم
فقط اشک میریختم ، یه ماسک زدم و رفتم طبقه بالا رفتم پیش اجومای رئیس ...
- ببخشید من یه مشکلی دارم !
$ جانم چی شده عزیزم ؟
ماسکمو در اوردم و به لبم اشاره کردم
$ عی وای کار کیه ؟
- شو..گا
با شنیدن اسم شوگا انگار کلن رنگش پرید ...
$ ببخشید عزیزم من نمیتونم کاری کنم ؛ تو هم بهتره بیخیالش شی !
اشکام سر ازیر شد
- چراااا ؟!
- من امنیت ندارم اونموقع میگی بیخیال شم ؟
$ کاری از دست من بر نمیاد
رفتم دفتر مدیریت و ماجرا رو براشون گفتم اما مدیر فقط یه پاکت پول دستم داد و ازم خاست ساکت بشم منم پاکتو پرت کردم تو اتاقو با اشک اومدم بیرون ...
سوزی پرید جلوم :
/ یا یونا چی شده داری گریه میکنی ؟
ترسیدم به سوزی و ریل بگم ! دلم نمیخاست اونا هن درگیر بشن...
- هیچی ففط دلم درد میکنه !
/ پس زود باش برو خونه من اجازتو میگیرم
خداحافظی کردم و رفتم خونه تمام شبو خابم نبرد فردا صبحش لبم خوب شده بود پاشدم و با سوزی رفتیم کمپانی دوباره پسرا نشسته بودن ... اجومای رئیس گفت :
$ سریع باشید ایدلتون رو انتخاب کنید ...
با یاداوری دیروز که چیکار کرد دیگه جرعت نکردن سر میز بقیه برم ؛ رفتم سر میز یونگی ... سرش تو گوشیش بود ؛ دستمو ژل زدم و توی موهاش کشیدم واقعا نرم بود ، خاک تو سرمممم وای من چرا انقد تباهممم !
اومدم برم سمت کشو که شوگا پشت پام کرد و پرت شدم تو بغلش جوری که انگار رو پاهاش نشسته بودم ...
- یاااا دیوونه شدی ؟! نزدیک بود با مغز برم زمیننن
پوزخندی زد و گفت :
¥فعلا که اینجایی !
به خودم اومدم و سریع از رو پاش بلند شدم نمیدونم چرا قلبم تند تند میزد ، احتملا از ترس بود ...
میکاپ پسرا تموم شد و رفتن و میکاپ ارتیستام رفتن کافه استراحت منم یهو یادم به عکسای تو کشو اومد... در کشو رو باز کردم عکسا نبود !مات و مبهوت به کشوی خالی نگاه میکردم که یهو یکی گفت : دنبال چیزی میگردی ؟!
برگشتم یونگی بود ...
- ع..عم ن.ن..نه
¥ حالا چرا لکنت گرفتی ؟
- هیچ..ی
شوگا با قدم های محکم اومد سمتم و دستاشو زیر کمو و زانوهام گذاشت و بلندم کرد و منو از اتاق برد بیرون ...
- یاااا منو بزار زمین
¥ به همین خیال باش
کارکنای کمپانی همیطوری مات و مبهوت ما رو نگاه میکردن اروم دم گوشش گفتم
- یونگی اینا دارن مارو نگاه میکنن بزارم زمینننن
¥ خو نگا کنن که چی ؟
از همون پله که به رختکن و استج میخورد به سمت بالا رفت و بعد سوار اسانسور شدیم رسیدیم به یه در گذاشتم زمین و درو باز کرد ... پشت بوم بود !
- واااااو خیلی قشنگه
یونگی که کنارم وایساده بود
¥ از اینجا پرتت کنم پائین بازم قشنگه ؟!
- یا اینجا حداقل 20 طبقستتت چیش قشنگه ؟!
اومد سمت و دوباره بغلم کرد و برد سمت لبه پشت بوم
¥ ولی من میخام پرتت کنم پائین !
- جییییییغ وایی نه تو رو خداااا
داستامو محکم دور گردنش قفل کردم ...
- منو ننداااز
که دیدم زده زیر خنده
تا اومدم بپرسم چیه ؛ لباشو رو لبام گذاشت ... مات و مبهوت نگاش میکردم که لبامو بین لباش گرفته بود بعد از چند دقیقه نفسش بند اومد ...
¥ ولی طعمش عالی بود
- بدبختتت منحرففف
¥ نگو بازم میخای ؟!
- نههه ولم کن
گداشتم رو زمین ؛ قلبم تند میزد که انگار الان بیاد تو دهنم دویدم سمت در مشت و بوم و رفتم پایین ...
رفتم پیش سوزی که یهو گفت :
/ ی...یونا
- هم چیزی شده ؟
/ لب..ت
نگاهی تو اینه کردم ...
- لعنت بهتتت شوگا لبم کبود شد
که یهو سوزی چشماش گرد شد :
/ شوگااااا ؟
- صب کن ، باور کن میخاستم بهت بگم
/ چیوووو
- فک کنم شوگا منو دوست داره ، شایدم هوسه نمیدونمم
/ وای دختر گور خودتو کندی ولی من در این مورد نظری نمیدم ...
ماسکم و زدم و بی توجه به حرفش از کمپانی زدم بیرون هوا عالی بود ؛ به امید اینکه از فکر شوگا در بیام تو سئول قدم میزدم ولی بخوش ک شانس هر جا میرفتم پوستر پسرا بود :/
حتما لایک شه
۲۸.۱k
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.